کد خبر: ۵۱۸۲۷
۱۱۸۹ بازدید
۰ دیدگاه (۰ تایید شده)

تاملات فلسفی پیرامون مقوله ی " فهم " (2)

۱۳۹۴/۹/۷
۲۱:۲۲

یک چیز بواسطه ی فهمِ ما از آن و عملِ ما به آن فهممان از آن چیز است که می تواند در زندگی مان "حضور" پیدا کند. کتابی که در کتابخانه ی خانه یمان است اگر چه که در خانه ی ما است اما در زندگی مان حضور ندارد! حضور یک چیز در زندگی، به فهم ما از آن چیز و عمل به این فهم بستگی دارد. هر کسی به واسطه ی فهم و عملِ خودش می تواند از چیزهای گوناگونی در زندگی بهره مند شود. عدمِ بهره مندی ما از یک چیز به معنای عدمِ وجودِ آن چیز نیست. آن چیز وجود دارد اما در زندگی ما حضور و جریان ندارد. هر کسی در زندگی بر مبنای فهم اش عمل می کند. فهم یک انسان می تواند در زندگی اش حضور یافته و بر آن تأثیر بگذارد. هر چیزی بواسطه ی فهم است که می تواند با زندگی ارتباط پیدا کند. خودِ چیزها نمی توانند داخل در زندگی شوند اما فهمِ ما از آن چیز هاست که می تواند داخل در زندگی ما شود . پس زندگی ما در ارتباطِ با فهمِ ما از چیزهای گوناگون است.

حضور خودِ ما نیز در زندگی بواسطه ی فهم است. هر چه تنوع و گوناگونی و وسعتِ فهمِ ما از هستی، جهان، طبیعت و انسان (جامعه و تاریخ ) بیشتر می شود، حضورمان در متنِ زندگی نیز پر رنگتر می شود. حضور هر کسی در متنِ زندگی بواسطه ی " فهم " است. بدونِ فهم، انسان فقط "است" اما در متنِ زندگی حضور ندارد! درست همچون کتابِ ناخوانده ای که در داخلِ قفسه ی یک کتابخانه گرد و غبار گذرِ زمان بر رویش نشسته است.

کتابِ زندگی هر انسانی بواسطه ی فهم اش است که ورق می خورد. هر کسی خودش مسئولِ خواندن و فهمیدن و معنا کردن ِخود و زندگی اش است. هر کسی به میزانی که معنا می شود، در زندگی "هست". هر چه فهمِ ما وسیعتر و عمیقتر می شود، کتابِ وجود ما نیز بیشتر ورق خورده و بازتر و روشنتر می شود.

برای انسان سرچشمه ی معنای هستی " فهم " است! چرا که بدون فهم، هیچ چیز نیست! البته این نیستی به معنای این نیست که آن چیز وجود ندارد بلکه به این معناست که دیگر بود و نبود آن چیز برای انسان بی معناست. بدون فکر و اندیشه، فهم نیست و بدون فهم، هیچ چیز نیست! مخاطب فهم، معنا است. انسان با تورِ فهم به صید معنا می رود. هر چیز به میزانی که فهمیده می شود، برای انسان نیز معنا می شود. در سایه ی فهم است که معنا شکل گرفته و زاده می شود.  ما می فهمیم، چه چیز را؟ معنا را. و بواسطه ی فهم معناست که صورت ها نیز جایگاه خودشان را در زندگیِ ما پیدا می کنند. ما با فهم معنا است که صورت های گوناگون را در کنار هم قرار می دهیم. در کنار هم قرار گرفتن صورت ها وابسته به با معنا بودن این صور ت ها است. ما با معیار معنا است که صورت ها ( مثلا لفظ های گوناگون ) را در کنار هم قرار می دهیم.

ما زندگی و حیات های گوناگونی داریم، مثلِ حیاتِ علمی، حیاتِ مذهبی، حیاتِ هنری، حیاتِ سیاسی و... حیاتِ علمی یک شخص در ارتباط با فهمِ او از طبیعت و قوانین آن است و حیاتِ مذهبی یک شخص در ارتباط با فهم او از دین و پیام های الهی است و حیاتِ هنری یک شخص در ارتباط با فهم او از زیبایی و قوانین حاکم بر آن است و حیاتِ سیاسی یک شخص در ارتباط با فهمِ او از قدرت و ساختار های حکومتی است . بدونِ این فهم ها آن حیات ها و زندگی ها نیز نمی توانند تحقق یابند. هر چیزی بواسطه ی فهم انسان است که می تواند در زندگی انسان حاضر شود. زندگی یک انسان یعنی فهم های او! زندگی با چیزهای که حضور دارند زندگی است و نه با چیز های که غایب اند. حضور و غیاب چیزها وابسته ی به فهم و یا عدمِ فهم ما از آن چیز هاست.

 فهم هیچگاه در "خلاء" شکل نمی گیرد بلکه فهم هر کسی در ارتباط مستقیم با تاریخ، فرهنگ، جغرافیا و عالمی ست که او در آن بسر می برد. فهم با علم و سیاست و هنر نیز در ارتباط است و از آنها نیز تأثیر می پذیرد. هر فهمی به واسطه ی ارتباطِ با این مسائل است که فهم است. و چون تأثیر پذیری ما از مسائلی که در بالا ذکر شد متفاوت است در نتیجه ما فهم های گوناگونی نیز در زندگی خواهیم داشت و هیچ فهمی ، فهمِ نهایی در زندگی نخواهد بود. 

 با "عمل" است که انسان می تواند پلی بزند میانِ عالمِ ذهن و آموخته هایش با عالمِ عین و جهانِ خارج. ما بیشتر در پیِ این هستیم که یاد بگیریم و بیاموزیم اما کمتر در فکر این هستیم که به آموخته هایمان، در متن زندگی عمل کنیم . بدونِ عمل، ذهنِ انسان تبدیل به یک انباری بزرگی می شود که هر روز بر حجم محتویاتِ آن افزوده می شود! اما ذهن، انباری آگاهی آدمی نیست.علم و دانش برای اینکه از حالت خام خارج شود باید زیر ضربات پتک عمل، خوب چکش کاری شود تا پخته و کارآمد شود. علم برای عمل است. علم و آگاهی ما بدون عمل نمی تواند واردِ متنِ زندگیمان شود و چیزی که نتواند با زندگی ارتباط بیابد، کم اهمیت و نا کارآمد است. اهمیتِ هر چیزی در میزانِ اتباطی ست که آن چیز می تواند با زندگی داشته باشد.

  شکلِ زندگی ما در ارتباطِ مستقیم با فهمِ ما از زندگی است و چون ما فهم های گوناگونی از زندگی داریم بنابراین می توانیم شکلهای گوناگونی از زندگی نیز داشته باشیم. هر کسی آزاد است که شکل و نحوه ی زندگیش را خودش انتخاب کند. هر زمانی شکل و نحوه ی زندگی مخصوص به خودش را می طلبد که می تواند متفاوت با شکل و نحوه ی زندگی در زمانهای گذشته باشد. انسانها در زمانها و عصرهای گوناگون شکلهای متفاوتی از زندگی را تجربه کرده اند. پس هیچ شکلی از زندگی، شکلِ نهایی نیست. ما اکنون نمی دانیم که آیندگان مثلا در هزار سالِ بعد به چه شکلی زندگی خواهند کرد. طرح و شکل زندگی آنها مربوط به خودشان است و ما هیچ گونه مسئولیتی در برابر شکل و نحوه ی زندگی آنها نداریم. و همچنین نباید در بند و اسیرِ شکل و نحوه ی زندگی کسانی باشیم که صدها و یا هزاران سال قبل از ما می زیسته اند. ما فقط مسئول شکلِ زندگیمان در این زمان هستیم. انتخابِ شکل و شیوه ی زندگی، خود از نشانه های آزادی است.

تاریخ زندگی انسان، تاریخ فهم و اندیشه ی انسان است که این فهم و اندیشه، خود را در شکلهای گوناگون در طول زمان نمایان و عملی ساخته است.

تاریخ همچون پرده ی سینما می باشد که در آن می توان عملکرد انسانها در طول زندگیشان و در دورانهای گوناگون را به تماشا نشست. عمل انسان در واقع عمل به فهم اش می باشد که در پرده ی تاریخ نمایان و ثبت می شود. تاریخ مربوط به بُعد عملی فهم انسان ها در مسیر زندگیشان می باشد.

فرج عزیزی

کانال تلگرامی صدای میانه اشتراک‌گذاری مستقیم این مطلب در تلگرام

نظر شما

اخبار روز