زمان در تاریخ مثل نخ تسبیحی است که حادثه های گوناگون و دوره های متفاوت را به هم وصل کرده و پیوند می دهد. این زمان وابسته به حرکتِ کاروان زندگی بشری از گذشته های دور تا لحظه ی اکنون است. زمان همواره همراه و وابسته ی به " حرکت " است. زمان زمانِ حرکت است. و این حرکت دارای شکلها و جنبه های گوناگون است. زمان در تاریخ، وابسته به ادامه ی حرکت کاروان بشری در مسیر زندگی است. و بیرون از این مسیر، تاریخی وجود ندارد. و زمان در فیزیک، وابسته ی به حرکت از نقطه ای خاص تا نقطه ای دیگر است. و زمان در فلسفه، وابسته ی به حرکت در ساحت فکر و اندیشه است. زمان در فلسفه، میزان بهره مندی آدمی از هستی بواسطه ی تفکر و اندیشه است. زمان در فیزیک یک امر کمی است و زمان در فلسفه یک امر کیفی است. در فیزیک، زمان مقدار حرکت است. در فلسفه، زمان میزان بهره مندی انسان از معنا و مفهوم حیات و زندگی است. در فلسفه،زمان زمانِ اندیشه و تفکر است. زمان در فلسفه وابسته ی به سیر و حرکت در ساحتِ تفکر و اندیشه است.
جهان، جهانِ حرکت و زمانِ حرکت است. حرکت و زمان در تار و پود این جهان هستی و در متن زندگی آدمی به هم تنیده شده است. هر چیزی که در این جهان است، نسبتی با حرکت و زمان دارد. هر چیزی که در این جهان قدم به عرصه ی وجود می گذارد، خود را در ظرف زمان و مکان خاصی می یابد. آقای دکتر دینانی در اینباره می نویسند " حدوث و حرکت و زمان به عنوان یک مثلث، اساس هستی این جهان شناخته می شوند که بدون شناختن حدوث و حرکت و زمان، شناختن این جهان ممکن نیست. " ( معمای زمان و حدوث جهان، ص 9 )
حرکت در جهان، بواسطه ی آمدن و رفتن است؛ آمدن تازه ها و رفتن کهنه ها. یکی از قوانین مسلم در نظام هستی، حرکت است. پس حرکت از جهانِ هستی شروع شده و در تاریخ امتداد یافته و در شاخه های گوناگونی از دانش بشری همچون علم و فلسفه نیز حضور یافته است. حرکت در زمان صورت می گیرد و زمان نیز با حرکت معنا می یابد. حرکت و زمان مثل دو بالهای پرواز یک پرنده هستند که بدونِ حضور یکی، دیگری نیز امکان حضور نخواهد یافت. اندیشیدن در حقیقتِ زمان و مکان ما را در درک بهتر جهان یاری می کند.
حیات هر انسانی محدود به ظرف زمان و مکان خاصی است و تنها در ساحت فکر و اندیشه است که آدمی می تواند از این چهار چوب و محدوده عبور کرده و پای بر فرق زمان و مکان گذاشته و آزاد و رها به تجربه ی افق های دور دست یابد. آنچه که می تواند از بند زمان و مکان رهایی یافته و وارد زمانهای دیگر و افق های تازه ای از زندگی شود، تفکر و اندیشه است. انسان خواه ناخواه موجودی محدود در زمان و مکان است و تنها و تنها در ساحت تفکر و اندیشه است که آدمی می تواند رهایی را تجربه کرده و مزه ی جاودانگی را بچشد. اما تجربه ی این جاودانگی نیز در بستر زمان و مکان حاصل شده و امکان تحقق می یابد. پس با نفی زمان و مکان نمی توان به تجربه ی جاودانگی دست یافت. بلکه با فهم و با عبور از زمان و مکان در ساحت فکر و اندیشه است که می توان به تجربه ی جاودانگی نیز دست یافت. همانگونه که برای چشیدنِ شیرینی پیروزی در یک مسابقه، نیازمند به وجود یک میدان رقابت هستیم، برای تجربه ی شیرینی جاودانگی نیز نیازمند به حضور در بستر یک زمان و مکان می باشیم. با نفی نمی توان به چیزی دست یافت. با گام گذاشتن بر روی زمین واقعیت است که می توان از حقیقت نیز سخن گفت.
مفهوم زمان و مکان برای هیچ موجودی مطرح نیست و هیچ موجودی به دنبال فهم معنای این مفاهیم نیست و این تنها انسان است که در پی فهم معنای این مفاهیم است. انسان بخاطر تفکر و قدرت اندیشه است که در مقامی برتر از تمام موجودات این جهان می نشیند. توانایی اندیشیدن، برترین ویژگی انسان است. اگر قدرت بینایی را ملاک قرار دهیم، عقاب از انسان تیزبین تر است و اگر قدرت شنوایی را ملاک قرار دهیم، سگ از انسان شنواتر است و اگر قدرت بویایی را ملاک قرار دهیم، حس بویایی خرس بسیار از انسان قوی تر است و اگر سرعت دویدن را ملاک قرار دهیم، سرعت یوزپلنگ از انسان بسیا بیشتر است و اگر قدرت جسمانی را ملاک قرار دهیم، شیر از انسان بسیا قوی تر است و اگر...
تنها و تنها بواسطه ی قدرت فکر و اندیشه است که انسان می تواند از همه ی این موجودات پیشی گرفته و در مقامی برتر از همه ی آنها قرار گیرد. چرا که بواسطه ی قدرت فکر و اندیشه است که آدمی می تواند هر موجودی را رام خویش سازد. بواسطه ی فکر و اندیشه است که انسان می تواند به سرنوشت خویش در جهان بیاندیشد و زمان و مکانی را که در آن بسر می برد را درک کند. انسان حیوانی زمانمند و مکانمند است اما محدود به زمان و مکان نیست. همه ی حیوانات محدود به زمان و مکانی هستند که در آن به سر می برند بجز انسان! و این ویژگی انسان نیز ریشه در قدرت فکر و اندیشه او دارد.
حیات حیوانی، حیاتی محدود در ظرف زمان و مکان است اما انسان می تواند در فکر و اندیشه ی خود ادامه یافته و از مرز زمان و مکان عبور کند. انسان بواسطه ی آگاهی به زمان، می تواند به گذشته ی خود نیز بیاندیشد اما هیچ حیوانی توانایی اندیشیدن به گذشته اش را ندارد چرا که حیوانات زمان آگاه نیستند و چون از گذشته بی خبرند بنابراین بی تاریخ نیز هستند. " انسان تنها موجودی است در این جهان که به زمان آگاهی دارد و به همین جهت یک موجود تاریخی به شمار می آید " ( همان، ص 23 )
با شناخت و آگاهی است که می توان از محدوده ی زمان و مکان خارج شد. بدون شناخت و آگاهی و بدون یاری گرفتن از قدرت فکر و اندیشه، انسان از ضعیف ترین موجودات این جهان هم ضعیف تر است. مولانا درباره ی انسان می گوید:
ظاهرش را پشه ای آرد به چرخ
باطنش باشد محیط هفت چرخ
انسان در بند چیزی است که آنرا نمی شناسد. گرفتاری و محدودیت انسان، ریشه در جهل او دارد. حرکت، با تفکر و اندیشه است که آغاز می شود و آدمی اینگونه است که می تواند شروع به حرکت کرده و از بند محدودیت ها خلاصی یابد. سرنوشت هر انسانی در قلمروه تفکر و اندیشه ی او است که رقم می خورد.
انسان حیوانی است که می تواند گذشته را به یاد آورد و آینده را پیش بینی کند. چراکه انسان حیوانی زمان آگاه است و این آگاهی او به زمان است که او را قادر به درک گذشته و اندیشیدن به آینده می سازد. " انسان نیز همواره در حال زندگی می کند ولی به آسانی می تواند گذشته را به یاد آورد و تذکر پیدا کند و آینده را نیز پیش بینی کند و به آن بیاندیشد. " ( همان، ص 23 )
انسان حیوانی است که بواسطه ی تفکر می تواند از خود فاصله گرفته و به خود و سرنوشت خود بیندیشد. انسان حیوانی است خودآگاه. و این خودآگاهی تذکر این معنا است که، من که هستم؟ کجا هستم؟ و چه می کنم؟ و اندیشیدن به این پرسش هاست که باعث شکل گیری حافظه ی تاریخی در انسان می شود. انسان تنها حیوانی است که نسبتی با تاریخ دارد. انسان حیوانی است که می تواند گذشته را بیاد آورد و آینده را پیش بینی کند. انسان هم می تواند بعنوان یک علم و بعنوان یک منبع معرفت به تاریخ بیاندیشد و هم می تواند در عالم اندیشه و در مسیر زندگی خودش، تاریخ ساز باشد. آقای دکتر دینانی در توضیح اینکه چرا انسان یک موجود تاریخی است اینگونه می نویسند " علت این که انسان یک موجود تاریخی شناخته می شود و می تواند به فهم حوادث تاریخی دست یابد و آنها را تفسیر و قابل فهم و ادراک سازد این است که او می تواند از خود فاصله بگیرد و خودش را به جای دیگری قرار دهد. این خصلت فقط در وجود انسان تحقق دارد و موجود دیگری را نمی شناسیم که در این جهان از این خصلت و توانایی برخوردار باشد. " ( همان، ص 333 )
فرج عزیزی