
امام علی علیه السلام و فتح قلعه خیبر و قتل مرحب
دژهاي هفتگانه خيبر نامهاي مختلفي داشتند: ناعم، قموص، کتيبه، نسطاة، شق، وطيح و سلالم.
هنگامي که حضرت علي عليه السلام از سوي پيامبر مأمور شد که دژهاي وطيح و سلالم را بگشايد ، زره محکميي بر تن کرد و شمشير مخصوص خود ذوالفقار را حمايل فرمود. سپس با شهامت به سوي دژ حرکت کرد و پرچم اسلام را که پيامبر به دست او داده بود در نزديکي خيبر بر زمين نصب فرمود.
در اين لحظه در خيبر باز شد و دلاوران يهود از آن بيرون ريختند. نخست برادر مرحب که « حارث » نام داشت جلو آمد. نعره او چنان مهيب بود که سربازاني که پشت سر امام بودند بي اختيار عقب رفتند، ولي امام مانند کوه پا بر جاي ماند. لحظه اي نگذشت که جسد حارث به روي خاک افتاد و جان سپرد.
مرگ برادر، مرحب را سخت غمگين و متأثر کرد. او براي گرفتن انتقام برادر در حالي که زره يماني بر تن و کلاهي که از سنگ مخصوص تراشيده بود بر سر داشت جلو آمد و به رسم قهرمانان عرب با خواندن اشعاري چنين گفت:
در و ديوار خيبر گواهي مي دهد که من مرحبم؛ قهرماني کارآزموده و مجهز با سلاح جنگي. اگر روزگار پيروز است من نيز پيروزم. قهرماناني که در صحنه هاي جنگ با من روبرو مي شوند، با خون خويشتن رنگين مي گردند.
امام علي عليه السلام نيز با خواندن اشعاري خود را چنين معرفي کرد:
من همان کسي هستم که مادرم مرا حيدر خوانده. مرد دلاور و شير بيشه ها هستم. بازوان قوي و گردن نيرومند دارم. در ميدان نبرد مانند شير بيشه ها صاحب منظري مهيب هستم .
رجزهاي دو قهرمان پايان يافت.
صداي ضربات شمشير و نيزه هاي دو قهرمان اسلام و يهود، وحشت عجيبي در دل ناظرات پديد آورد. ناگهان شمشير برنده و کوبنده قهرمان اسلام بر فرق مرحب فرود آمد و سپر و کلاهخود و سنگ و سر را دو نيم ساخت. اين ضربت آنچنان سهمگين بود که برخي از دلاوران يهود که پشت سر مرحب ايستاده بودند پا به فرار نهاده، به دژ پناهنده شدند.
علي عليه السلام يهوديان فراري را تا در حصار تعقيب کرد. در اين کشمکش يک نفر از جنگجويان يهود با شمشير بر سر علي زد و سپر از دست وي افتاد. علي عليه السلام فورا به سوي در دژ گرديد و آنرا از جاي خود کند و تا پايان کارزار به جاي سپر به کار برد.
پس از آنکه آن را بر زمين افکند، هشت نفر از نيرومندترين سربازان اسلام سعي کردند آن در را از اين رو به آن رو کنند ولي نتوانستند. در حصار از سنگ و طول آن دو متر و پهناي آن يک متر بود.
امام ماجراي کندن در خيبر را چنين نقل مي کند:
من در خيبر را از جا کندم و به جاي سپر از آن استفاده کردم. پس از پايان نبرد آن را به عنوان پل به روي خندقي که يهوديان کنده بودند قرار دادم. سپس آن را ميان خندق پرتاب کردم.
مردي پرسيد:«سنگيني اش چقدر بود؟!»
گفتم:«به اندازه سنگيني سپر خودم. من آن در را با نيروي بشري از جا نکندم، بلکه در پرتو نيروي خداداد، و با ايماني راسخ به روز بازپسين چنين کردم.»
منابع:
فروغ ابديت، ج 2، ص 251 تا 253
بحارالانوار، ج 39، ص 10 تا 15---------طرائف - عمده
ترجمه المنجد، ج 1، ص 324