بر خلاف کانت که می پندارد آثار افلاطون را از خود او بهتر فهمیده است،
به اعتقاد گادامر ما تنها می توانیم مدعی شویم که نوشته های افلاطون را
به صورتی متفاوت، اما نه بهتر، فهمیده ایم. (دیوید کوزنز هوی)
بیا تا گل برافشانیم: بیا تا از زیبائیها سخن بگوئیم. به زیبائیها بیاندیشیم. زیبا زندگی کنیم. زیبا سخن بگوئیم. به دیدن زیبائیها برویم و به شکلهای گوناگون زیبائی را نمایان سازیم؛ در موسیقی، در شعر، در معماری، در نقاشی، در سینما، در تئاتر، در با هم بودن، در ارتباط با دیگران و... پس زیبایی سرآغاز است.
و
می در ساغر اندازیم: بیا از عشق سخن بگوئیم. به عشق بیاندیشیم و عاشقانه زندگی کنیم. عشق را در همه ی سلولهای زندگی جاری سازیم. عشق را در لحظه به لحظه ی بودنمان تجربه کنیم. عشق بهانه ی بودنمان باشد. عشق رابط ما با هر چیزی باشد. عشق واسطه ی ما برای رسیدن به هر چیزی باشد.
فلک را سقف بشکافیم: از محدوده و چهارچوب حصارها فراتر رویم. از زندان زمین و زمان رهایی یابیم. از مرزهای کهنگی و تکرار بگذریم. از زیستن در زیر سقف عادات و باورهای پوچ خارج شویم. بر علیه همه ی سنت های غلط بپا خیزیم. از سکون عبور کرده و در رگ های زمان جریان یابیم.
و
طرحی نو در اندازیم: پیام آور تازگی باشیم. از شکل ها و طرح های تازه و نو سخن بگوئیم. حرف و سخن تازه و نو بگوئیم. متفاوت و دیگرگون بیاندیشیم. شکل های جدیدی از زیستن را تجربه کنیم. هیجان تازگی را در لحظه به لحظه ی زندگیمان تجربه کنیم. فرم ها و شکل های متفاوت و تازه ای از زیستن را بر قامت زندگیمان بپوشانیم. تازگی را در شکل های گوناگون تجربه کنیم.
اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد: غم و اندوه در کمین زندگی است. غم و اندوه دشمن زندگی است. یأس و نا امیدی یاران همیشگی غم و اندوه هستند. و نا امیدی، نا امیدی از زندگی است. نا امیدی دشمن عشق به زندگی است. امید در بطنِ عشق جریان دارد. غم بواسطه ی نا امیدی در کمین امید و عشق به زندگی است. عاشقان پیام آوران امید در زندگی هستند. غم و اندوه و افسردگی دشمن دیرین امید و عشق به زندگی است.
من و ساقی به هم تازیم و بنیادش بر اندازیم: تنها بواسطه ی عشق است که می توان بر لشگر غم پیروز شد. زندگی عاشقانه، زیستنی با عزت و اقتدار است. با نیروی ازلی عشق می توان بر لشکر انبوه غم فائق آمد. زندگی بدون عشق همچون قبرستانی ساکت و خاموش است. همچون نهالی که از آب محروم گشته. همچون زمینی که دچار خشک سالی شده است. با حضور عشق است که همه چیز در متنِ زندگی دوباره جان می گیرد.
در این ابیات حافظ، ما می بینیم که زیبایی مقدم بر عشق است چرا که عشق تنها بواسطه ی حضور زیبایی ست که " هست " می شود. عشقی بدون زیبائی وجود ندارد. عشق تنها با بودن زیبائی است که تحقق می یابد. زیبایی، سرچشمه ی عشق است.
انسان با حضور زیبایی و عشق است که می تواند در زندگی اش طرحی نو در انداخته و از زندان کهنگی رهایی یافته و تازگی و طراوت را در متن زندگی اش تجربه کند. انسان تنها بواسطه ی حضور زیبایی و عشق است که می تواند بر لشکر غم و اندوه که در کمین زندگی انسان است فائق آمده و پیروز شود.
هنر، در انداختن طرحی نو در زمین و زمانه است.
هنر، علیه تکرار و سکون و کهنگی است.
هنر، علیه یأس و نا امیدی و پوچی است.
هنر، عرصه ی احترام به کثرت فهم ها و برداشت ها ی متفاوت است.
هنر، دعوت به دیدن اندیشه های گوناگون و شنیدن صداهای متفاوت است.
هنر، تجربه ی زیستنی متفاوت و دیگرگون است.
هنر علیه غم و اندوه است و هنرمندان جزو لشکریان شادی و امید در یک جامعه بوده و بواسطه ی نیروی عشق و زیبایی، بر علیه لشکر غم و اندوه به پا خاسته و پیام آور امید و شادی برای زندگی مردم در این جهان هستند.
فرج عزیزی