گفت و گو، یک روش فرهنگی برای نزدیک شدنِ مخاطب به حقیقتِ متن است. گفت و گو، یکی از راههای نزدیک شدنِ ما به حقیقت است. ما هیچوقت نمی توانیم به همه ی حقیقت دست بیابیم بلکه ما می توانیم به بخشی از حقیقت نزدیک شده و یا از آن دور شویم. گفت و گو، جریانی ست میانِ من و تو. من بودنِ من بدونِ تو بودن تو، بی معناست. من بودنِ من با تو بودنِ تو می شود " ما ". ما، من های هستند که با هم یکی شده اند. اما این "ما" بودن به معنای نفی من و تو نیست، بلکه این ما بودن، یکنوع هم دل و هم راه شدن است اما در کنار هم و با هم. "ما" بودن یک مسئله ی فرهنگی است. "ما" بودن، سرآغازِ گفت و گو است. ما با هم گفت و گو می کنیم. هر گفت و گوی مبتنی بر بودن دیگری است و این دیگری می تواند هر کسی و یا هر چیزی باشد. گفتگو مبتنی بر شنیدنِ همدیگر است. در گفت و گو ما همدیگر را می شنویم. گفت و گو، یعنی هنرِ شنیدنِ همدیگر و این شنیدن در واقع احترام گذاشتن به حرف ها و دیدگاههای دیگری است. در گفت و گو، " ما " سخن می گوئیم و نه فقط " من "! گفت و گو، هنر شنیدن و گوش فرا دادن به همدیگر است.
گفت و گو یک راهِ فرهنگی برای عبور از من و منیّت است. در گفت و گو، ما با هم هستیم و نه من با دیگران! در گفت و گو، نسبتی تازه میانِ من با دیگری ایجاد می شود. با گفت و گو می توانیم تازه و دیگرگون شویم.
در گفت و گو، طرفهای گفت و گو هر یک می تواند در شکل گیری حقیقت سهمی داشته باشد و اینگونه نیست که حقیقت فقط در نزد یک نفر باشد و بقیه فقط باید گوش به سخنهای او دهند تا به حقیقت برسند. البته گفت و گو یکی از راههای نزدیک شدن به حقیقت است و نه همه ی آن راهها. در کل پیش فرضِ اساسیِ گفت و گو این است که هر کسی می تواند حاملِ بخشی از حقیقت باشد. حقیقت با انسان آشکار می شود. حضورِ انسان، شرطِ آشکار شدنِ حقیقت است. حقیقت با انسان و برای انسان است که آشکار می شود. همه ی حقیقت، نزدِ همه ی انسانهاست و نه در نزدِ یک شخص و یا یک طبقه ی خاص. هر انسانی می تواند در شکل گیری حقیقت سهیم باشد.
جایی که در آن همه یک گونه می بینند و یک گونه می فهمند و یک گونه سخن می گویند و یک گونه زندگی می کنند، آنجا بدترین جای عالم است!
جایی که در آن همه یا موافق و یا همه مخالف هستند آنجا قبرستان اندیشه است. در همراهی موافق و مخالف هاست که اندیشه مجال پویایی و حرکت می یابد. جایی که همه یک شکل و یک گونه سخن می گویند، گفت و گو نیز دیگر معنا نخواهد داشت! چرا که در آنجا یک نفر می تواند به جای همه سخن بگوید و زبان او می تواند زبانِ همه و سخن او می تواند سخن همه باشد. گفت و گو، گفت و گوی میان اندیشه های گوناگون و دیدگاههای متفاوت است. و هرچه این گوناگونی و تفاوت ها بیشتر باشد، گفت و گو نیز می تواند عمیق تر و مفید تر باشد.
حقیقت در جایی گم نشده و یا پنهان نگشته است که برویم و پیدایش کنیم و یا اینکه حقیقت نزد یک شخص و یا یک طبقه ی خاص نیست که ما فقط برویم و از آنها بشنویم. نه! بلکه حقیقت در گفت و کوی میانِ یک انسان با دیگری است که می تواند ساخته شده و نمایان شود. هر چه این گفت و گو عمیق تر باشد، حقیقت نیز تازه تر و نو تر آشکار می شود. سطحِ نمایان شدنِ حقیقت، با سطحِ گفت و گوی ما در ارتباط است. یک طرفِ گفت و گو همواره انسان است.
در گفت و گو، ما همدیگر را می شنویم. گفت و گو، در آغاز، آمادگی ما برای " شنیدن " است و در مرحله ی بعد، سخن گفتن. شنیدن یک ظرفیت و توانایی روحی است و سخن گفتن یک نیرو و توانایی ذهنی.
گفت و گو در حوزه های گوناگونِ زندگی جریان دارد. مثلاً در میانِ شاخه های گوناگون معارف و علوم نیز همواره گفت و گویِ خاصی در جریان است. گفت و گوی میانِ شاخه های گوناگون معارف و علوم از طریقِ پرسش ها و پاسخ های صورت می گیرد که آنها برای هم مطرح می کنند. پس شاخه های گوناگون معارف و علوم به زبانِ پرسش و پاسخ با هم سخن گفته و گفت و گو می کنند. مثلاً یک نظریه ای که در حوزه ی علم مطرح شده مثلِ " نظریه ی تکامل زیستی داروین " می تواند به سایرِ حوزه های معرفتی اعم از فلسفه، دین، تاریخ، اجتماع و...وارد شده و آنها را به اظهار نظر در موردِ این نظریه وا دارد. گفت و گوی مبتنی بر پرسش و پاسخ است که شاخه های گوناگون معرفت را به هم نزدیک ساخته و آنها را به هم پیوند می دهد. رونق بازار علوم به تازگی و اهمیتِ پرسش و پاسخ های است که در فضای موجود میان آنها مطرح می شود. پس گفت و گو در سایر حوزه های زندگی انسان نیز در جریان است.
فرج عزیزی