کسانی که با واقعیت های موجودِ زمانشان آشنا نیستند، منتظرِ آمدنِ آینده اند! اما این آینده هرگز فرا نخواهد رسید. چرا که آینده را باید ساخت و هر کسی سهمی در ساختنِ این آینده دارد. برای رسیدن به آینده باید از آنجایی که ایستاده ام و هستیم، آغاز کنیم. طرحی که برای فردا ریخته می شود در ارتباطِ با خواستها و نیازهای زمان و زمانه است.
مسئولین آیفون در معرفی کالای جدید خود "ایپد" که یک طرح و برنامه ی جدید برای آنها بود اینگونه سخن می گویند " ما باور داریم که تکنولوژی زمانی به حد ایده آل می رسد که نامرئی شود. یعنی تمرکز شما بیشتر روی کاری که انجام می دهید باشد نه دستگاهی که با آن کار می کنید و ipad بهترین تعریفی است که می توان از این ایده آل داشت. "
حکومتی که دارای آینده نیست، نمی تواند به سمتِ پیشرفت و توسعه نیز گام بردارد. پیشرفت و توسعه با داشتنِ طرح و برنامه است که امکانِ تحقق می یابد. من نمی توانم آینده را به کسی نشان دهم اما می توانم طرح و برنامه ای که برای فردای زندگی ام دارم را با دیگران در میان بگذارم و اثرات و نشانه های طرح و برنامه ی خویش را بعد از اینکه در زندگی ام تحقق یافت، به دیگران نیز نشان دهم. آینده را نمی توان به دیگران نشان داد اما اثر و نتیجه ی طرح و برنامه را که همان پیشرفت و توسعه و موفقیت است را می توان به دیگران نشان داد. حال می توان این سوال را مطرح کرد که طرحِ این آینده در کجا انداخته می شود؟ و در پاسخ می توان گفت که این طرح و برنامه در ساحتِ فکر و اندیشه است که شکل گرفته و ریخته می شود. ما باید به ساحتِ فکر و اندیشه احترام بگذاریم چرا که اگر فضا برای تفکر و اندیشه ی فلاسفه و دانشمندان و عالمان تنگ شود اینگونه است که ما از " آینده " محروم خواهیم شد. و در اینصورت باید به این نکته توجه داشت که جایی که آینده نیست، افق های زندگی تیره و تار گشته و نا امیدی و یأس در آنجا حاکم خواهد شد. با تفکر و اندیشه است که آینده شکل می گیرد و زاده می شود. تفکر، سرآغازِ آینده است. و آینده همان طرح و برنامه است و بدونِ طرح و برنامه، هدفی برای رفتن و حرکت کردن در زندگی و جامعه هم نیست. نباید منتظر آینده بود بلکه باید آینده را ساخت. آینده، آمدنی نیست بلکه آوردنی است. و جایی که دیگر امکانی برای آینده نیست آنجا پایان کار هم هست! نشانه های این پایان را می توان در زندگی یک فرد یا در متن جامعه دید. اهلِ هنر و سیاست به این نشانه ها اندیشیده و از آن سخن می گویند. ظهورِ نشانه های پایان، اخطاری است برای همه. باید به سخنان اهل سیاست و هنر گوش داد و به آن نیز اندیشید. کسی که پایان را دوست ندارد باید به آینده بیندیشد و این آینده با طرح و برنامه است که تحقق می یابد. بدونِ طرح و برنامه نمی توان از آینده سخن گفت. آینده ی ما با طرح ها و برنامه هایمان رقم خواهد خورد. کشورهای توسعه یافته کشورهای هستند که صاحب آینده ی خویش اند اما کشورهای توسعه نیافته، کشورهای هستند که هنوز به آینده ی خویش دست نیافته اند. آینده را نمی توان از جای دیگری قرض گرفت و یا آنرا از کشور دیگری وارد کرد. هر کسی و هر جامعه ای مسئولِ آینده ی خویش است. آینده ی هر سرزمینی ریشه در تفکر و اندیشه ی همان سرزمین دارد. هر سرزمینی آینده ای(طرح و برنامه ای) مخصوص و متناسبِ با فرهنگ و جغرافیای خویش دارد اما در آثار و نتایجِ این آینده(یعنی پیشرفت و توسعه) می تواند با سایر کشورها سهیم و شریک باشد .
در زندگی انسان هیچ راهِ آماده ای از قبل وجود ندارد بلکه این خود انسان است که می تواند در زندگی، یک راه باشد! تفکر، سرآغاز شکل گیری یک راه است. در ساحتِ تفکر است که راه و راهرو یکی می شوند. هر کسی می تواند یک راهِ جدید در زندگی باشد به شرط اینکه بیندیشد و بتواند وارد ساحت تفکر شود.
تفکر هیچگاه به پایان نمی رسد. تا متفکر است، تفکر نیز هست. تفکر امری تمام شده نیست. هیچ حد و مرزی نمی توان برای تفکر تعیین کرد. تفکر رود خروشانی ست که بر ساحل هیچ عصری آرام نمی گیرد. پایان تفکر، پایان متفکر است. تفکر مجموع اطلاعات خام نیست بلکه تفکر اطلاعات خامی که در ذهن انباشته شده است را متناسب با نیازهای زمان و مکان، شکل و فرم دادن است. تفکر امری ناتمام است.
بواسطه ی تفکر است که می توان از سدها و موانع پیش روی گذشت. بواسطه ی تفکر است که می توان به آزادی و پیشرفت و پیروزی دست یافت. بواسطه ی تفکر است که می توان طرحی برای فردا و آینده ترسیم کرد. بدون تفکر، فردا و آینده ای نیست و ملتی که دارای فردا و آینده نباشد در واقع ملتی ست آواره، سرگردان و بدون تاریخ! تاریخ و آینده ی یک ملت، در تفکر و اندیشه ی همان ملت رقم می خورد. انسانی که به آینده می اندیشد دارای امید است و انسان بدون امید نمی تواند زندگی کند. امید، امید به فرداست و راهِ فردا، تنها در تفکر است که گشوده می شود. بدون تفکر، ما راهی به سوی فردا نخواهیم داشت. آینده در واقع راه های ممکنی است که در تفکر و اندیشه ی یک فرد و یا یک ملت، در پیش رویشان گشوده می شود. بدون این راه و بدون این امکان ها، هیچ آینده ای هم نیست.
فرج عزیزی