حيات بزرگان براي ما چشمه جوشان و زاينده اي است كه هرگز از ايمان ، تجربه ، اميد و پند خشك نمي گردد و اين بزرگان قله هاي مرتفعي هستند كه با شور و شعور بي پايان بسوي آنها مي رويم و مَشْعَل هاي فروزاني هستند كه تاريكي ها و سياهي ها را از جلوي ديدگان ما محو مي سازند و همين بزرگانند كه اعتماد ما را به خود ، زندگي و هدف هاي دور و حيات بخش آن هميشه تجديد مي نمايند و شوقي وصف ناپذير در وجود ما براي پيمودن مسير دشوار حيات ايجاد مي كنند.
با وجود اينكه ميان ما و اين والا مقامان فاصله زماني و مكاني مطرح هست ولي هميشه با ما هستند و هرگز نه گذر زمان مي تواند طنين صداي آنها را از گوش ما دور كند و نه مكان مي تواند سيماي تابناك آنها را از نظر ما محو سازد و امام علي (ع) بزرگِ بزرگان عالم ، بي همتا نسخه ايست كه خاور و باختر جهان ، نه در گذشته و نه در حال ، صورتي بر طَبَق او مشاهده نكرده است و تاريخ و حقيقت به خوبي گواهي مي دهند كه او روح بزرگ ، وجدان پرعظمت و صداي عدالت انساني است . قهرمان بُت شكن و عدالت خواه تاريخ كه در سرتاسر زندگي پربار خود از حق گفت و در راه اعتلا و اجراي حق كوشيد و سرانجام نيز در راه اجراي حق ، حقيقت و عدل شربت نوشين شهادت را نوشيد و اسطوره اي كه در راه آزادي و رهايي توده هاي مظلوم از دست متعصبان تاريك انديش و قدرتمندان چسبيده به قدرت و رياكاران ، رايَت مبارزات اجتماعي آشتي ناپذيري را بر دوش كشيد و در راه بسط اين انديشه سترگ ، بسياري ناملايمات و نامهربايها را تحمل كرد اما ميدان را براي جُولان انديشه هاي پوچ و رياكارانه خالي نكرد . چرا كه او خود را مسئول مي دانست . مسئول انسانيت ...
انصافا مسئوليت چه دشوار است و موقعي دشوارتر مي گردد كه بخواهي عدالت را مجري باشي ...
مردي كه هزار و چهارصد سال پيش، نيمه شب ها از شهر بيرون مي آمد و در نخلستانهاي حومه شهر كوفه تنها مي گريست و چون فرياد بر سينه اش مي كوفت و در حلقومش گره مي خورد و راه نفس را بر او مي گرفت ، از بيم گوشهاي پشت سر ، سر در حلقوم چاه مي كرد و عقده ها را آزادانه مي گشود و دردها و رنجهايش را در چاه مي ريخت و آسوده مي گشت و سَبُك مي شد اما افسوس ...، افسوس كه هنوز هم تنهاي تنهاست...
اي ماه تابان، اي آسمان بيكران ، اي ستاره هاي درخشان آيا علي را همچنان در كوچه باغها و نخلستانها ، تنها به ياد مي آوريد ؟ اي تاريخ ! چرا مُهرِ سكوت بر دهان زده اي ؟ چرا لبانَت را به افسوس مي گزي؟ چرا سايه سنگين اندوه بر چهره ات نشسته و آنرا مكدّر ساخته است ؟ حرف بزن ، بگو و بشكن اين سكوت كُشنده را ، چرا كه تو بهتر از هر كس ، بر سرگذشتِ اين دردمندِ درد آشنا ، آگاهي . آري بيشك اگر ايمان علي ، مذهب علي و اسلام علي بر مردم آنطور كه بود ، ارايه مي گشت همه چيز بطرز شگفت انگيزي دگرگون مي شد و بيشك طنين صداي علي (ع) را در زير اين شبستان سياه قرن بيشتر و بهتر مي شنيديم و مي ديديم كه همچون صاعقه اي بر برج هاي پوشالي جهل و جنايت زمين فرود مي آمد و جنايت را به محبت ، جنگ را به صلح ، جهل را به دانايي ، سياهي را به سپيدي ، رياكاري را به اخلاص ، دروغ را به راستگويي و ... مبدل مي كرد.
براستي اين علي كيست كه همه را عاشق و دلباخته خود كرده و عقل و قلب انسان هاي آگاهِ دوستدار بشريّت را در اقصي نقاط جهان با مذهب ها ، زبانها ، دينها و نژادها و جنسهاي مختلف تسخير كرده است؟
اين علي است كه مي گويد مرگ بزرگ ، همان فقر است. اين علي است كه مي گويد راست بگوييد و دشمن ستمگر و ياور مظلوم باشيد و هموست كه ندا در مي دهد كه با توده مردم باشيد چرا كه دست خداوند همراه جماعت است.
علي اين ماندگار تاريخ انسانيّت است كه ايمان اصيل و اعتقاد عميق به آزادي را پايه و اساس خود در حكومت ، سياست و مديريت قرار داد. علي است كه نمي خواهد درباره موضوع دين و مذهب ، عقيده خود را با زور به مردم تحميل كند و همواره براي رسيدن به حقوق دور دست انساني از هرگونه مرزي و قيدي مي گذرد و در كنار عقيده اي متوقف نمي شود و در تنگناي مرزهاي زيانبار نژادي نمي ماند چرا كه او مي خواهد شرافت و عزت نوع بشر را با همه رنگها ، نژادها ، جنسها و زبانها تثبيت نموده و تحكيم بخشد. در قاموس او سياه و سفيد ، زن و مرد ، تُرك و عرب و فارس معنا ندارد. چرا كه او حامي انسانيت است ، صداي دلنواز عدالت انساني است.
انقلابيِ بزرگي كه بر ضدّ زر و زور و تزوير و مظاهر آن در اشكال مختلف شوريد و كاخ آرزوهاي لرزان زرمندان ، زورمندان و مزوران را در هم كوبيد و برابري و برادري را به عنوان تحفه اي ثمين به بشريت هديه داد . آن هم هزار و چهار صد سال پيش ...
زماني كه هنوز بشر معناي مدرنيته ، حقوق بشر ، آزادي ، دموكراسي ، تمدن و فرهنگ را نمي دانست. اما علي (ع) هزار و چهار صد سال قبل آنها را در مدرسه اراده با درايت ، فراست و سياست خاص خودش با زباني گويا و بياني بُرّا ياد مي داد . اما كاش قَدرش را مي دانستند . كاش از درياي بيكران انسان دوستي اش ، از علم بي پايانش ، از مسلماني نابش و از خيلي واقعيت هاي وجود نازنينش بهره مي بردند . كاش ... اما نكردند ...
و نهج البلاغه ...
كه نازله روح بلند و والاي علي (ع) است براي تعليم و تربيت خفتگان در بستر مَنيّت و در حجاب خود و خود خواهي ، معجوني است براي شفا ، مَرهمي است براي درمان آلام و مجموعه اي است به وسعت يك جامعه بزرگ انساني ، راهنماي كليه نسلها براي همه عصرها و كلامي ما فوق كلام مخلوق و مادون كلام خالق. هرچه زمان مي گذرد نه تنها به كهنگي نمي گرايد ، بلكه به طراوت و تازگي آن افزوده مي شود و اين است رمز و راز بقا و جاودانگي معجزه بياني علي (ع) ...
Gخدايا ! ذكر نام علي را وِرْد زبانمان و تبعيت از راه ، هدف و مَنِش او را پيشه ما ساز.
Gخداوندا ! ذره اي از صبر ، سعه صدر و قدرت تحمل مولايمان را بر ذائقه ما بچشان.
Gالهي ! علي وار بودن و ماندن ، علي وار زيستن ، علي وار تفكر كردن و علي وار حركت كردن را به ما بياموزان.
Gيا رب ! در ما ظرفيت درك ماهيّت عدل علي ، ايمان علي ، آرمان علي و سكوت علي را ايجاد كن. يا علي مدد...