کد خبر: ۶۱۶۷
۸۰۹ بازدید
۰ دیدگاه (۰ تایید شده)

آقای شهردار چرا سازمان بدهی خود را نمی دهد

۱۳۹۱/۳/۲۴
۱۷:۳۸

 

 

آقای شهردار چرا سازمان بدهی خود را نمی دهد؟

 اگر خودکارتون فقط به اندازه نوشتن یک جمله جوهر داشت، چه جمله ای مینوشتید؟

گاه برای ساختن باید ویران کرد، گاه برای داشتن باید گذشت ، و گاه در اوج تمنا باید نخواست.

نمی دانم آقای شهردار مطلبی تحت عنوان (زندگیم سوخت ولی ایمانم نسوخت) در سایت صدای میانه و سایت میانالی درج شده بود را خواندید یا نه؟ اگر فرصتی داشته باشید بخوانید سرگذشت جوانی است که با یک سازمان قرارداد بسته بود که به علت عدم همکاری مدیر نمونه ضرری بیش از 300 میلیون ریال را متحمل شد که نه شما و نه شخص دیگر تحمل این ضرر را دارد.اگر چه در این ضرر 99 درصد جوان مقصر بود ولی یک درصد آقای مدیر نمونه نیز بیشتر از 99 درصد سهم داشت !

آقای شهردار حالا همین سازمان بدهی دو ساله خود را نمی دهد.

حکایت چنین است : دوسال پیش سازمان از جوان درخواست کالا نمود که وی بعد از اندک زمانی کالارا تحویل و فاکتوری به مبلغ 3250000 ریال را داد. وی به علت قرارداد با سازمان بدهی داشته که سازمان بدون اجازه وی از مبلغ قرارداد 1850000 هزار ریال برداشته و از بدهی اش کسر نموده است . حال بعد از دو سال هنوز مابقی بدهی خود را نمی دهد.

تا آنجایی که می دانم در یک سازمان دولتی اگر به شخصی بابت هزینه پول بدهند حتما سند و رسید دریافت می کنند. سئوال این است سازمان بر اساس چه مدرکی یا سند مبلغ مذکور را از فاکتور کسر و از حساب بدهی وی کسر نموده اند؟

وی مطمن است که در این مورد هیچ سندی دال بر دریافت مبلغ امضا ننموده است . لذا طی نامه ای از ریاست سازمان خواهان نشان دادن آن سندی که وی امضا نموده است می باشد؟ که سازمان در نامه وی اشاره به متن جالبی نموده است که جالب توجه است :

 

 

 

برابر مقررات!!!

آقای شهردار شرعا مبلغ مذکور دریافت شده است ولی قانونا خیر! چون هیچ سندی امضا نشده است که نشان دهد این مبلغ را وی گرفته است ! و جالب تر اینکه سازمان بعد از گذشت دو سال هنوز می گوید فاکتور بدهید تا مابقی حسابتان پرداخت شود؟ آقای شهردار اگر فاکتور داده نشده است چگونه مبلغ مذکور پرداخت شده است ؟ مبلغ مذکور بر اساس کدام سند پرداخت شده است ؟ اگر فاکتور داده شده است چرا حالا دوباره فاکتور می خواهند؟ مگر فاکتور گم می شود! چرا در یک سازمان دولتی چنین اتفاقی رخ بدهد!

آقای شهردار همان مدیر نمونه تان در نامه نوشته، امور مالی طبق مقررات! آیا همین شهروند محترم و مدیر لایق و توانمند متوجه نیست که مبلغ مذکور، هیچ سندی دال بر پرداخت ندارد! همین رفتار است که مبلغ 31میلیون ریال بیشتر از جوان پیمانکار گرفتند چون گفتند سندی مبنی بر دریافت آن نداریم اما جوان می گوید شرعا دادم حال سندی ندارید من چه کنم ! مدیر می گوید به من ربطی ندارد! حال ورق روزگار برگشت سازمان می گوید پرداخت کردم ولی سند ندارد جوان هم می گوید مدرک نشان بدهید . اگر سازمان بجای جوان بود حتما دوباره کاری می کرد. یعنی اینکه همان میزان را دوباره می خواست!

اگر آقایان ناراحت هستند چرا هزینه چهار چک را گرفته ولی سه چک را دادند؟ چرا؟ چرا تاوان گم شدن را باید ارباب رجوع بدهد؟ چون وی رییس است و آن زمان ضمانت بانکی در دست داشت که با آن مدرک روزگار جوان را سیاه کرد! حال در دست چه چیزی دارد که از پرداخت هزینه بعد از دو سال امتناع می کند؟ هر روز باید نشست جلوی دفترش که حق را بگیریم؟ آقای شهردار فقط بخاطر دوکارمند وی بنام های آقایان بهتری و قهرمانی است که هر بار می روم و طلبم را می خواهم سکوت اختیار می کنم چون هر دو آنها با رفتار خود بنده را شرمنده می کنند . متانت آنها قابل ستودنی است. اما ای کاش آنها در آنجا نبودند که آن وقت می رفتم همان لحظه طلبم را می خواستم و یک دهم رفتاری که مدیر نمونه برای گرفتن پولهای چک با من کرد را با خود وی می کردم و به او می گفتم کوه به کوه نمی رسد ولی افسوس بازهم به هم رسیدیم ولی اینبار شما مدیون من هستید چون دو سال صبر کردم که شما توان صبر کردن دوسال را ندارید! من با رفتار خودم شما را شرمنده کردم ! من بودم که سکوت کردم آن وقتی که حساب می کردید کارکرد دو روز را اضافی از من دریافت کردید! من بودم که سخنی نزدم آن روزی که سه میلیون تومان بیشتر دریافت کردید ! می دانید، آن روز شمشیر در دستان مبارک شما بود! آن روز یادتان می آید به شما گفتم شمشیر در دست شماست فقط با لبه تیزش ببرید نه با آن لبه دیگر! عذاب ندهید!

آقای مدیر نمونه که قبل از این جریان به شما ارادت داشتم و بعد از این هم ارادتم بیشتر می شود ولی در این مدت جریان نه ارادت دارم و نه چیز دیگر ولی می دانم آدمی هستم کینه از کسی به دل نمی گیرم ولی از شما کینه به دل دارم فقط شما را به خدا می سپارم. بعداز این جریان هر تاکسی که در بیرون می بینم لعنت می فرستم به سازمانش!

آقای مدیر آن روز به شما گفتم که  حضرت ایت اله بهجت می فرمایند (خدا روحش را شاد کند) ما آمدیم زندگی کنیم تا قیمت پیدا کنیم نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنیم! واقعا سخنی است باید کمی بیشتر فکر کنیم که وی چه گفت؟

آقای مدیر نمونه اینبار هم به شما و حتی هم به خود می گویم و گوشزد می کنم:

علی یک عمر با افتادگان بنشست تا گوید

از این بالا نشستنها کسی والا نمی گردد

آقای مدیر نمونه و آقای شهردار ، پدر اینجانب طوری زندگی کرده است که هر وقت فرزندانشان خوبی، مهربانی و بزرگواری را می بینند به یاد وی می افتند.

آقای محترم  که هنوز بعد از دو سال توان پرداخت بدهی خود را ندارید( بدهی سازمانی که مسئولیتش به عهده شماست)

آنگاه که غرور کسی را له می کنی،

آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی،

آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی،

آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ،

آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،

آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری

می خواهم بدانم،

دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می کنی تابرای

خوشبختی خودت دعا کنی؟

اما بهتر است سر در اتاقتان بنویسید

همیشه بیاموزیم استاد تغییر باشیم نه قربانی تغییرات

در بازی زندگی اگر عوض نشویم تعویض می شویم...

آقای مدیر نمونه چرا در یک سازمان بعد از دو سال هزینه پرداخت نگردیده است ؟ یادتان رفته بود که بدهکار هستید یا ... .

در کتابی خواندم که ماندن، سنگ بودن است و رفتن، رود بودن

همشهری محترم: بنگر که سنگ بودن به کجا می رسد جز خاک شدن

 

و رود بودن به کجا می رود جز دریا شدن

آقای مدیر نمونه پول فاکتور بعد از گذشت دوسال دیگر ارزشی ندارد چون با این گرانی رقمی نیست.

اما یک جمله می گویم و دیگر سخن خاموش تا حکایت دیگر چون این حکایت ادامه دارد :

مرداب به رود گفت:

چه کردی که زلالی؟!

جواب داد:

” گذشتم “

آقای شهردار حکایتی است حکایتی که بعد از این خواهید خواند ... .

 

کانال تلگرامی صدای میانه اشتراک‌گذاری مستقیم این مطلب در تلگرام

نظر شما

اخبار روز