پس مشکل کجاست؟
چه کسی است که چربیدن نظر یک جمعِ ترجیحاً عاقل به یک فرد خودعقلکلانگار را انکار کند؟ کدام عقل سلیمی میپذیرد که وسعت و تسلط دید یک پنجره از یک پدیده، از جمع پنجرههای باز شده از زوایای مختلف به روی به آن، بیشتر باشد؟ خارج از حوزه منطق، در کدام حوزه پاسخ این معمای حیرت آور را بایستی جستجو کرد؟ این که افکار عمومی مخصوصاً در مجموعههای خُردتر و باخِردتر، کمتر و یا به ندرت اشتباه میکنند را چرا بایستی منکر شد؟ به واقع، غریب ماندن به این حقیقت در جامعه ما، چه دلایل موهوم و توجیهات غیرعاقلانهای دارد و این واقعه، چه صدمات جبران ناپذیری به یک مجموعه و در کل به یک جامعه میتواند وارد آید؟
دلایل این پدیده شوم را در حوزه ضدارزش هایی که با استحاله در بستر زمان، جای ارزش های واقعی دینی و انسانی را گرفته و با کمال ناباوری به سنگ محک تفوق انسان ها بر هم تبدیل شده اند، بایستی جستجو کرد؟ دلایل عمده گریز و هراس از خرد جمعی را میتوان در موارد زیر خلاصه نمود:
1 – خود عقل کل انگاری مسؤلین
مسلم است که بیشترین شناخت از داخل یک چهاردیواری را افراد داخل آن دارند و قضاوت، تفسیر و در نتیجه تصمیم درستتری میتوانند اتخاذ کنند. روشن است که افراد در اغلب زمینهها، از جمله از لحاظ درک شرایط و موقعیت اطراف خود، تفاوتهای فکری عمده ای دارند و برخی افراد به لحاظ دارا بودن از بهره هوشی بالاتر و یا تجربیات بیشتر، فهم و تحلیل بالاتری نسبت به برخی پدیدههای اطراف خود (لزوماً نه همه آنها) برخوردارند. علاوه بر این، میزان و مدت نزدیکی و درگیر بودن فرد با یک موضوع، درک فرد از آن را بالاتر میبرد. بنابراین، چگونه شخصی صرفاً به واسطه برخورداری از یک مسولیت میتواند در همه زمینههای آن تسلط بیشتری از سایرین – و به ویژه افرادی با هوش بالاتر، زمان و میزان نزدیکی بیشتر به یک موضوع در یک مجموعه- داشته باشد و بی نیاز از مراجعه به نظرات صائب و سازنده داخل آن مجموعه باشد؟ مضافاً این که مجرای انتخاب و یا اغلب انتصاب آن مسول خالی از بحث و شبهه هم نیست و گاه از ممر شایسته و مناسبی هم صورت نگرفته است، لذا برخورداری از فراست و تسلط نسبی هم در وی انتظار نمیرود. اصلاً، چه معیار و چه ابزاری برای اندازه گیری میزان نبوغ و نیز عقل کل بودن یک فرد و یا یک مسول وجود دارد که برخی خود را عقل کل بدانند؟ عدم درک این شرایط توسط یک مسول، وی را به سمت خودشیفتگی و خودعقلکلانگاری -گاه ناخواسته- سوق میدهد. امواج تملق اطرافیان، تقدسبخشی و نابغهانگاری مردم عامی نیز از عواملی تأثیرگذار بر این تخیل واهی میباشند. خودشیفتگی و عقلکلانگاری از بیماریهای اجتماعی آشکار و گاه نهفته برای خود فرد، میباشد که در برخی مسولین ما هم پدیدار شده و آنها را به سمت و سوی هراس از مراجعه به خرد جمعی و گاه مقابله با آن رهنمون میکند. طبیعی است که به لحاظ پنهان بودن این معضل برای خود مسول، نیاز به آگاهسازی جدی آنان وجود دارد. خودعقلکلانگاری یک بیماری پنهان فردی است که در نهایت ممکن است ختم به یک معضل اجتماعی به نام دیکتاتوری شود.
2 – منفعت طلبی کوتاه مدت و بلند مدت شخصی و جناحی
این روحیه که یک فرد مسول بایستی از لحظه لحظه دوران مسولیت و از کوچکترین فرصت های سودجویانه، استفاده کند، به شکل آزاد دهنده ای رایج است. این واقعیت که هیچ میزی به هیچ مسولی وفا ننموده، حققتی است پذیرفته شده در جامعه ما که از عدم ثبات مدیریتی و نیز عدم دقت در انتخاب مدیران و غیرشایسته سالاری و همیندموکراسی هراسی و مراجعه به رأی فردی ناشی می شود. بنابراین، از شخص گماره و وابسته انتظاری جز خوش خدمتی و سودرسانی به گمارنده نمی رود و بدیهی است که در این رهگذر منفعت های رنگارنگ آنی و زمانبر که نصیب یک مدیر خواهد شد، غیر قابل چشم پوشی است و مسولین ضعیف النفس طبعاً از آن نخواهند گذشت. در واقع وارونه دیدن حقایق، دلیلی غیر از جهت گیری کلی مسول برای رسیدن به مطامع ندارد.
3 – اقتدارگرایی و به رخ کشیدن قدرت
بعضی ها اعتقاد ندارند که قدرت واقعی دست مردم است و نمی خواهند این انتخاب را به آنها واگذار نمایند تا قدرت مردم درک شود. وحشت از آگاهی مردم از حق واقعی خود، سبب می شود تا تصمیم گیری های فردی به جای جمع در جامعه نهادینه و به فرهنگ و کلیشه تبدیل شود. تصور این است که واگذاری انتخاب به صاحبان واقعی قدرت، آنها را در مقابل مسولین جری تر و پرسشگرتر می سازد. آگاه نمودن مردم از حق طبیعی خود، هراسی است که همواره در طول تاریخ بر حاکمان مستولی بود. گرفتن دایمی اراده انتخاب از صاحبان این حق، تبدیل به یک عرف متداول و عادت ناموزون در طی زمان خواهد شد و تخیل مردم از قدرت انتخابگر را به شکل کاذب می ازاید. بنابراین، برای هر قدرتطلب مسول، اعطای قدرت به سایرینی چون مردم، آزاد دهنده خواهد بود. در واقع، با این سلب اختیار، قدرت به رخ مردمی کشیده می شود که حاکم را به جای مدیر به عنوان مافوق می بینند. دردناکتر این که چنین تصوری در دنیای کنونی در حال انقراض و در جامعه ما در حال قوت گرفتن است.
4- .......
پایان بخش سوم
ادامه دارد
قسمت اول دموکراسی هراسی، گریز از خرد جمعی (1)
قسمت دوم دموکراسی هراسی، گریز از خرد جمعی (2)