انتصاب جدید به دنبال عزل یا استعفا، عموماً چالش گرانه و بحث بر انگیز است. اما عُرف نابهنجار شهر ما حکایتی شنیدنی دارد. هر جا انتصابی در شُرُف انجام باشد، اولین اتفاق این است که کَک در لباس آقایان و اطرافیان شان می افتد. چه نشسته اید هم کیشان!! که نعل چارپاری مرده ای را در طَبَق غنیمت گذاشته اند! دور دورِ ماست و هیچ جنبنده ای در این شهر، بی اذن و اراده ما نباید آب و دانه ای بخورد. همه چیز از آن ماست و تا فرصت هست باید دشت و درو کرد. چه خفته اید مریدان!! حیثیت مان بر باد است! فتح مَناصب توسط جناح مخالف، ناپذیرفتنی است و پرچم نصرت آن جناح، تحت هیچ عنوانی نباید بر در و بام این اداره و آن نهاد افراشته شود. دوستان و هم قطاران! بدانید و آگاه باشید که انتصاب آن آبدارچی از آن جناح، مصیبتی است بس عظیم که خواب همه ما را برخواهد آشفت.
با دمیده شدن این شیپور، نخودهای هر آش، سطل و کشکول بر می دارند و همراه با بالابان چی ها در پیشانی صف و طبل کوبان از قفا، برای تسخیر قلعۀ تازه گسیل می شوند. دایه های مهربانتر از مادر و کاسه های داغ تر از آش، از وظایف خطیر و اصلی غافل می شوند و فکر و ذکرشان آن می شود که انتصاب به نفع جناح شان تمام و گمارده، "خودی" و "این وری" باشد. "شایستگی و مقبولیت، سابقه و خوشنامی، توانایی و تخصص، تعهد و تعصب" هیچ کدام مهم نیستند، پس گردنی خوری، اطاعت پذیریِ کتف بسته و سربرآستان سایی تنها معیارهای هستند که از چترهای حمایتی برخوردار خواهند شد. شایستگانی که شیر شتر نمی خواهند هم به دیدار عرب نمی روند تا سر و کلۀ کاسه به دستانی پیدا شود که تعظیم کنان قاشق بندگی می زنند و "سرودِ چاکرت شَوَم" سر می دهند. این اعجوبه های زبر و زرنگ، سرآخر، ماهی خود را از این آب گل آلود صید می کنند.
این مسابقۀ طناب کشی بین این جناح و آن جناح، هر روز از خروس خوان تا بوق سگ برقرار است و البته تنها کارِ مهم و اصلی ترین وظیفه آقایان هم به ظاهر همین است و بس. "بکش بکش" ادامه می یابد و سر آخر، جناحی پیروز و جناحی دیگر سرافکنده می شود. پس از خوابیدن گرد و خاک ها، جناح مغلوب، ناتوانی خود را با "جر زنی و کولی گری آن وری ها" و "کوتاه آمدن و آقا مَنِشی این وری ها" و با گرفتن ژستی نامداخله گرایانه "کی بود کی بود من نبودم" توجیه می کند.
در بکش بکش های برابر، طناب کشی تا چندماه و گاه یک سال ادامه می یابد و نتیجۀ کشمکش در این مدت، بی مسول ماندن یک جایگاه و یا در حالت خوشبینانه صدور ابلاغ های صوری "با حفظِ سمت" برای خوابیدن موقتیِ قال است. اداره ای مدت ها بی رییس و معاون و مدیر و ... می ماند، بی آن که کَک آقایان بگزد. شهر را آب می برد و "علی بی غم ها" را خواب. هدف، راه افتادن کار مردم به نحو شایسته نیست، کمک به اداره یک قسمت از شهر هم نیست بلکه هدف سپردن مسولیت به یک سرسپرده و تأمین منافع با تسخیر آن منصب است. برای به اریکه نشاندن هم پیمانِ ناشایسته، فشارهای لاینقطع مستقیم و غیر مستقیم از کانال بالادستانِ همدست آغاز می شود، مقاومت ها با ترفندهای حساب شده و معاملات پشت پرده در هم می شکند و دستِ آخر، حرف یکی از طناب کشان به کرسی می نشیند.
در این کشمکش گاه طناب پاره می شود و از این اختلاف و زمین خوردن های دوطرف، جناح های دیگری سود می برند و انتصابی ناشایسته تر، نه از این جناح و نه از آن جناح بلکه از جناحی مافیایی تر صورت می گیرد. دست پخت دو آشپز این بار آن چنان شور است که کام همگان زهر می شود. شهر پر از مدیرانی می شود که از همه جا رانده شده اند و میانه می شود مأمنی برای پذیرایی از جمع مدیران بدسابقه و کهنه و تازه معزول. و سواری گرفتن این جناح و آن جناح از منصوب شدۀ بی اراده، شروع می شود. نتیجه تمام این عواقب محتمل، به هر شکل انتصابی نابجا و ناشایسته است. قدیمی تر ها خوب گفته اند که قابله اگر دو تا شود، سر بچه کج در می آید.
به امید صلاح و اصلاح